آینده ی جنبش دادخواهی زنان در افغانستان

بازخوانی تاریخ

آینده ی جنبش دادخواهی زنان در افغانستان

در تاریخ هیچ صدایی بی پژواک نمی ماند!

تحولات آنی و غیر قابل انتظار، گاهی نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزات سیاسی گروه ها و جنبش ها بوده هست؛ بدون شک سیر تاریخی حوادث و عدم شکل گیری نهادهای ارزش محور، زیر ساخت های اجتماعی-فرهنگی کشور ما را به شکلی کلی تخریب و زمینه ی ظهور و رشد انواع از تفکرات سیاسی ملهم از مکاتب فکری حاکم در برهه های مشخصی تاریخی را فراهم آورد. مرور حد اقل صد سال اخیر تاریخ معاصر کشور که شاهد تجربه انواع نظام های سیاسی از شاهی مطلقه تا مشروطه، جمهوریت دیکتاتوری، رژیم های با گرایش چپی (سوسیالیستی- کمونیستی)، دولت اسلامی، امارت نخست طالبانی، جمهوریت دموکراتیک و حالا هم تکرار تاریخ و بن بست در تجربه مجدد از امارت طالبانی، می باشد. بدون شک در گیر و دار تحولات سیاسی- نظامی و عدم شکل گیری نهادهای فراگیر سیاسی که منجر به فراهم آوری زمینه رشد نهادهای فراگیر اقتصادی شود، گروه ها و جریان های متعددی در مقاطع مختلف از تاریخ با برنامه های سطحی و عدم شناخت دقیق از کاستی های بنیادین، راه های پرخم و پیچی را برای گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب پیموده اند.

 پرسش های بنیادین اینکه چرا افغانستان با این همه آزمون انواع از نظام های سیاسی موفق به تشکیل دولت- ملت مدرن نشده و با گذشت مدت زمانی معدودی مجبور به تکرار تاریخ و گردش باطل چرخه ی منازعه و خشونت شده هست؟ عوامل و مولفه های گذار از جامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن کدام ها و با چه شرایطی قابل تطبیق در این سرزمین اند؟ آیا تا اکنون مباحثی بنیادینی راجع به مشکلات و چالش های ناشی از عناصر فرهنگی- اجتماعی مزید بر سلطه ی طرز تفکر پاتریمونیالیزم که موجب تداوم و گسترش دامنه ی منازعه و بحران شده اند، راه اندازی شده است؟ نتایج سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی تداوم چنین طرز فکری برای مردم افغانستان چه بوده است؟ آیا لحظه ی تاریخی برای نسل حاضر در صحنه اما همیشه گمنام، فرا نرسیده است تا با تحلیل اوضاع و تشخیص ظرفیت های درون کشوری بتوانند به بازتعریف مفاهیم سیاسی- امنیتی، اقتصادی و فرهنگی زمینه ی شکل گیری کنش جمعی مبتنی بر اهداف را مساعد سازند؟ بن مایه فکری جنبش زنان در امر دادخواهی برای تامین حقوق اساسی شهروندی در این آشفته بازار سیاست چیست؟ چشم انداز حرکت های خودجوش و احساساتی با توجه به فضای حاکم سیاسی- امنیتی افغانستان، منطقه و جهان چگونه پیش بینی می شود؟ مولفه ها و عناصر شکل دهی کنش جمعی در چنین شرایطی کدام ها بوده و برای ترسیم یک نقشه راه مبتنی بر روایت واقعی از برداشت های عینی و ذهنی جامعه کدام گام های عملی را باید برداشت؟

 مسیر بغرنج عبور از بحران و خشونت، از مجاری برنامه ریزی های واقعی و تئوریزه نمودن کنش های جمعی که دارای تقویم زمانی مشخص باشند، می گذرد. منشور یا مانیفیست مبارزات دادخواهی باید پاسخ روشنی برای حد اقل سه حوزه مشخص ارایه بدارد تا از تداوم با معنی و هم چنین برنامه محور بودن آن حصول اطمنان صورت گیرد. نخستین حوزه که حرکات جمعی زنان در افغانستان متکی برآن می تواند، زمینه ی شکل گیری و جهت یابی جنبش دادخواهی را برای تغییر و اصلاح اجتماعی و اغلب سیاسی وادار نماید، تمرکز بر نظم فرهنگی  ( تولید حقیقت یا روایت) می باشد. براساس روایت مبتنی بر اصل هویت مشترک، اصل ارزش بقاء، اصل بسیج منابع، اصل وجود کنشگر خردمند و اصل ارتباط و گفتگو می شود که نسبت به چشم انداز این کنش جمعی امیدوار بود. دومین نظمی که بعد از تولید روایت نیاز جدیست همانا نظم سیاسی ( کارکرد اجرایی عدالت) می باشد. برویت این نظم باید مانیفیست مبارزات دادخواهانه، میکانیزم های توزیع عادلانه منابع قدرت را به شکل مشخص و واضح روشن سازد تا بعد از پیروزی این روند، تجربه ی تلخ تاریخی ( شکست پی در پی برای عدم مدیریت بحران قدرت) کماکان به بوته ی آزمون نرود. آنچه که بقاء و تداوم یک مسیر سیاسی را مشخص می سازد همانا دقت در بازتعریف نظم سومی ( نظم اقتصادی) است که راه های نیل به توسعه و رفاه را برای عام مردم هموار سازد. بوضوح پیداست که طرح مسئله و گذار از وضعیت موجود و نهادینه کردن ارزش های دموکراسی که در کتاب ها و تئوری ها زیباست، آنقدر هم در سنگزار سنت های فرهنگی و مذهبی افغانستان کار بسیط و ساده نیست.

 به باور صاحب قلم، لحظه ی حساس تاریخی برای ارائه پاسخ روشن به پرسش های مطروحه هم از منظر هستی شناسی و هم معرفت شناسی جنبش دادخواهی زنان فرا رسیده است. دست اندرکاران و داعیه داران این مبارزه با درک مسئولیت های خطیر تاریخی، رسالت سیاسی- اجتماعی شان برای عبور از بحران هویتی و فایق آمدن بر مشکلات موجوده هیچ راهی بجز از تمرکز بر تعریف روایت کلان مبتنی بر واقعیت های عینی و ذهنی جامعه ندارند. بدون تعریف نقشه راه مشخص برای جنبش دادخواهی زنان، مطمئنا هستند کسانی نشسته در کمین که از احساسات پاک و حتی مجبوریت توده های سرگردان در جاده همانند هیزم کشان آتش استفاده ببرند؛ زیرا نقش زنان در چنین حرکاتی برخوردار از ارزش بقاء، هیزم کشی بیش نیست. هر کنشی از یک مسئله کوچک آغاز شده و به مبارزه بر سر قدرت می انجامد. تحجر و استبداد رژیم حاکم سبب اهتزاز پرچم داد خواهی توسط زنان گمنام افغانستان شده هست؛ بدون شک این حرکت اگر به شکل نظامند و مطابق برنامه هدایت و رهبری شود، زمینه ی جلب توجه بازیگران داخلی و بین المللی را فراهم می آورد. اما در صورت عدم موجودیت سازمان دهندگان با برنامه، متعهد و پابند به ارزش های آزادیخواهانه، عمر این سرمایه اجتماعی با ارزش را برباد می دهند. زیرا تجربه ی تلخی فرصت سوزی در کارنامه تعدادی از داعیه داران کذایی حقوق زنان ثبت هست و کماکان صدایی از آنها در گوشه کنار آشفته بازار سیاست به گوش می رسد.

 برای جلوگیری از عدم فروپاشی و سوء استفاده از کنش جمعی دادخواهی زنان افغانستان، تمرکز بر تحلیل وضعیت، تشخیص فرصت ها و تهدیدات، شناساسی ظرفیت های درون و بیرون کشوری برای باز تعریف مفاهیم سیاست، قدرت، امنیت، اقتصاد و هویت و همچنین برنامه ریزی مدون متکی بر دانش، خرد، درک و بینش نسل آگاه، اقدامات عملی و گام های استوار از جمله تمهیدات الزامی عصر حاضر به ویژه مبارزه هدفمند زنان آزادیخواه سرزمین مان می باشد. در فرجام باید اذعان بدارم که کلیدوسکوپ تکان خورده است، قطعه ها در حرکت هستند، به زودی دوباره مستقر خواهند شد. قبل از اینکه آنها این کار را انجام دهند، اجازه دهید این عضو کوچک اما به شدت آشفته و از هم پاشیده (افغانستان) را خود دوباره با روایتی قدرت نرم مبتنی بر اقناع و پرهیز از زور و خشونت نظم دهیم. برای نیل به این مامول مشت مظبوطی از اتحاد انگشتان نیاز است تا در کنارهم همصدا باشیم تا بیصدا نمانیم.