چرایی شکل گیری

یکی از بحث های عمده و اساسی در دنیای امروزی، تبیین رابطه ی نهادهای اکادمیک و قدرت می باشد. این مبحث در کنار سایر مشغله های فکری دانشمندان زمانی بغرنج تر می شود که مصداق های آن را در جهان سوم جستجو کنیم. قدرت سیاسی در هر جامعه تجلی مجموع قدرت های مادی، معنوی، سخت و نرم را احتوا می کند که توانمندی کشورها در مدیریت و بهره وری از امکانات بالقوه داخلی و خارجی در راستای تامین اهداف استراتژیک ( منافع ملی) متکی بر فهم و ارج گذاری به نقش نیروی متخصص و نوآور در سطح جامعه (نهادهای اکادمیک) بوده است. رسالت نهادهای اکادمیک را تربیت و آموزش طبقه ی نخبه در جهتدهی به افکار عمومی تشکیل می دهد. کشورهای جهان سوم علی رغم داشتن پتانسیل بالقوه به دلیل ضعف قدرت سیاسی در فرایند توسعه، با مشکلات عدیده ی مواجه اند. از نظر ایجابی تربیت نیروی انسانی متخصص، بکارگیری نظرات کارشناسانه، رسالت تحلیل گرایانه و وجود طبقه ی اجتماعی تاثیرگذار زمینه ی استفاده از فرصت های افزایش بهره وری و کارآمدی، برنامه ریزی مدبرانه، پالیسی سازی درست و جهتدهی به افکار عمومی را فراهم می سازد. اما از نظر سلبی به حاشیه رفتن علوم انسانی، تربیت نیروهای مخالف، مدرک گرایی، تخصص گرایی مفرط و غیر بومی و به تبع آن کارآمدی، تهدید قدرت سیاسی و در نهایت از خود بیگانگی را ترویج و تقویت می نماید.

نهادهای اکادمیک به مثابه ی موتور محرک  افزایش قدرت سیاسی به ایفاء نقش می پرداند. روی همین ملحوظ وضعیت حاکم افغانستان نیازمند بازتعریف هویت نهادهای اکادمیک، ضرورت تعدیل مولفه های شکل دهنده ی آن، تلفیق نظریات وارداتی با ارزش های معقول بومی و در نهایت تدوین نسخه های عملی التیام دردهای بجا مانده ی تاریخی می باشد تا از یکطرف جلوی گسست تاریخی را گرفته و از جانبی هم بتوان با تحلیل وضعیت موجود نهادهای اکادمیک، نقشه ی راه عبور از وضعیت موجود به مطلوب آن را به شکل علمی و عملی ترسیم نمود. نخستین گامی اجرایی آن را تاسیس مراکز پژوهشی تشکیل می دهد که مرکز پژوهشی لاجورد یولی در همین راستا ایجاد شده است.