اوزبیکان افغانستان در خلاء نخبگان!

اوزبیکان افغانستان در خلاء نخبگان!

زندگی در جوامعی با بافت های ناهمگونی مانند افغانستان که در آن صورتبندی قدرت بر مبنای تفوق طلبی و فزون خواهی بنایافته هست، طبیعی به نظر می رسد که سایر باشندگان آن از نسل و تبار دیگری به مثابه ی اتباع نه شهروند بشمار رود. درچنین یک فضایی اتباع از حقوق الهی، انسانی، شهروندی، امکانات و سهولت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محروم و در حاشیه رانده شده و منابع قدرت و ثروت در اختیار قوم برتر قرار می گیرد.

نهادینه شدن فرهنگ مبتنی بر تبعیض جنسیتی منبعث از سنت های بدوی- قبیلوی، نژادی، جغرافیایی و مذهبی زمینه ی بیگانگی مفاهمی چون عدالت اجتماعی (مادی و معنوی)، حقوق مساوی و حق تعیین سرنوشت توسط شهروندان را در مقاطع حساس تاریخی فراهم آورده و حتی بزرگ شدگان خوان جوامع دموکراتیک را نیز وادار به عقب نشینی و معامله ننگینی به ارزش ها و اصول مردمسالاری می نماید که مصداق عینی آنرا در تکرار تاریخ (دو سال و نیم) قبل می توان مشاهده کرد. افرادیکه در چنین یک واحد سیاسی بسته و استبدادی با قرائت های ایدئولوژیک و دینی، قومگرایی، برتری جویی نژادی، حراج گذاری استقلال و غرور میهنی در ازای  اعمال خشونت و ستم بر هم وطنان برای استعمار قدیم  و نوین،  توطئه جهت براندازی مدنیت ها و تضعیف هویت های بومی متولد می شوند، حس حق تلفی را با گوشت و پوست خویش درک می کنند و نوع نگاه شان نسبت به مجادله قدرت و مباحث از این دست به مراتب قرین به واقعیت عینی و ذهنی جامعه می باشد.

آنها با درک اوضاع کشوری تاکید بر تولید تفکر، تحول اندیشه، طرح محتوی و مفاهیم سیاسی و بازتولید نسخه، روایت و درایت، نقد روایات، زمینه سازی بازتعریف مولفه های هویت تاریخی، فراهم آوری میکانیزم های فهم تاریخ و ادبیات، بازخوانی ارزش های انسانی و هویتی متکی بر متون قدیم و نوین، ایجاد جنبش های فکری و ایدئولوژیک برای خلق روایت و تمرکز بر بسیج منابع متکی بر روایت را در اولویت مبارزات سیاسی خویش قرار داده و شباروزی بدون هیچ  توقعی مادی از هیچ مرجعی مشتاقانه به دنبال تحقق اهداف خویش اند.

بدون شک هر بازخوانی تاریخی و تولید تفکر و روایات نیازمند قشری روشنگر و نخبه ی از متن جامعه می باشد تا با تحلیل وضعیت موجود بازخوانی متون قدیم و انطباق ارزش های هویتی با تحوالات جهانی را با ترسیم نقشه راه مطلوب، رهبری سرمایه های سرگردان اجتماعی را عهده دار شده و مسیر مهم اما بغرنج کنونی را با تعهد و تخصص جهتدهی نماید. حقا که چنین قشری به عنوان قهرمانان واقعی مردم در تاریخ کشور و هویت شان با خط زرین درج شود.

آنچه جامعه اوزبیک افغانستان در آشفته بازار کنونی از نداشتن چنین یک قشری آگاه و نخبه به شدت رنج می برد. نبود همچو یک پیکره در اجتماع آنان جای مغزهای متفکر که توانایی تحلیل اوضاع، تشخیص اولویت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، تعریف نوع نظام سیاسی- اقتصادی بر مبنای اولویت ها، پیش بینی میکانیسم های تضمینی برای تحقق عدالت اجتماعی در توزیع منابع قدرت و ثروت، ترسیم نقشه راه مطلوب حضور معنی دار در بدنه اقتدار سیاسی و تدوین برنامه های عمل کوتاه مدت، میان مدت و استراتژیک برای مدیریت افکار عمومی مرتبط به این نسل را خالی نگهداشته است. نسل سرگردان اوزبیک تو گویی سوراخ دعا گم کرده اند و به دنبال اقتداء بر امامانی اند که بارها از آدرس همان روایات با بذل مساعی و هزینه های سنگینی از منابع مورد کم مهری قرار گرفته و تا مرز تبعید و ترور نیز کشانیده شده اند.

حالا با تحولات و بحران های عمیق منطقه ی و جهانی تحرکاتی از جانب جناح ها و دلالان ماهر تاریخ کماکان راه اندازی شده است تا بار دیگر در این مقطع حساس تاریخی از پتانسیل های موجود و منابع انسانی اوزبیکان استفاده ابزاری صورت گیرد. همنوایی برخی از عمال داخلی برای پاسداری از روایات دیگران همچنان به گوش ها طنین انداز است، تو گویی تاریخ تکرار می شود و این نسل از گذشته حد اقل نیم قرن خود چیزی نیاموخته است. حقا که گفته اند کسانیکه تاریخ را به دقت مطالعه نمی کنند مجبور به تکرار آنند. براندازی رژیم های قبلی و واگذاری اقتدار بر ای دیگران ( سواری مجانی) به مثابه ی سنت غیر مدون در میان داعیه داران اوزبیک ها بدل شده هست و با تحریک احساسات و وعده وعیدهای میان تهی دیگران، در صدد سوء استفاده از خلاء موجود در میان این گروه قومی اند. سیاست های فاشیستی از هر جنس و هر تباری مردود است و دنباله روی و فرصت سوزی نیز جنایتی ست نا بخشودنی. آیا اوزبیکان افغانستان فقط می توانند نقش هیزم کشان انقلاب را بازی کنند؟ نوع نگاه شان نسبت به اوضاع و احوال کنونی، جایگاه شان در بدنه نظام سیاسی(اقتدار) آینده افغانستان چگونه می تواند باشد؟ کنش جمعی برای براندازی رژیم توتالیتر هزینه های سنگینی را می طلبد و هیچ یک از بازیگران داخلی به تنهایی قادر به پرداخت آن نیستند، پس منابع مورد هزینه اوزبیک ها در مقیاس سهمی معنی دار در قدرت و ثروت افغانستان چگونه و با چه میکانیزمی تضمین می شود؟ آیا زمانی مناسبی برای نقد خودی جهت انسجام نیروی فکری فرا نرسیده است؟

 آنچه به عنوان دغدغه ی فکری نسل نخبه اوزبیک در آشفته بازار کنونی را شامل می شود همانا ارائه پاسخ مناسب و درخور شان به پرسش های سرنوشت ساز امروز و فردای آنها و در عین حال تغییر جهت بازی های ساری و جاری کشور برای نسل بعدی می باشد.

نخستین پرسش که متوجه نخبه گان ترکتبار می شود اینکه؛ وضعیت فعلی درون قومی را با توجه به شرایط حاکم چگونه بررسی می نمایند، فرصت و چالش های موجود را با چه میکانیزمی برجسته و اقدامات عملی عبور از وضعیت بحران درون قومی را چگونه برنامه ریزی خواهند کرد؟

پرسش دوم اینکه؛ نقش ترکتباران را در بازی های امروز و فردا، با توجه به شرایط حاکم داخلی، منطقه ی و جهانی چگونه بازتعریف و ابزار لازم بسیج منابع را با کدام میکانیزمی می توانند تقویت ببخشند تا در کش و قوس ها و تضاد منافع سایر بازیگران کماکان در حاشیه ی بازی قرار نگیرند؟

سومین و مهمترین پرسش اینکه؛ ترکتباران با تکیه بر تجارب حداقلی در زمینه انسجام نیروی انسانی در بازی های دموکراتیک، حال با کدام روایت، از چه مسیری (نقشه راه) و مبتنی بر چه برنامه ی(سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) می توانند جایگاه خویش را در ساختار سیاسی افغانستان به شکل معنی دار تثبیت نماید؟ ( تعریف خواست ها و تشخیص نوع نظام سیاسی در افغانستان).

راهکار نخبه گان اوزبیک جهت تعریف پلتفورم نسبتا جامع، برای ترجمه مطالبات جمعی به عمل سیاسی و انتقال آن به تالار های قدرت چیست؟

پرسش نهایی و در عین حال با اهمیت اینکه؛ امروزه بحث اصلی مبارزه یا مجادله ی برای بقاء ست. دست اندرکاران و پالیسی سازان (آنچه تا حال ما نداریم) چطور می توانند سرمایه های اجتماعی سرگردان و پراکنده را در محور یک پلتفورم دموکراتیک گردهم آورند تا از انقطاع میان نسلی در سیاست ترکتباران جلوگیری بعمل آید؟

لا جرم ارائه پاسخ به نیازهای مبرم امروز و فردای اوزبیکان افغانستان مستلزم کار گروهی، تکیه بر تعهد و تخصص، تقویت انعطاف پذیری و تساهل، احتراز از خود کم بینی، تمرکز بر بسیج منابع فکری و تاکید بر افزایش دانش (قدرت)، خرد، درک و بینش (اعتماد به نفس) می باشد که کشتی شکسته نسل محکوم به تکرار تاریخ را به ساحل امن رهنمون شود.